از نفرت تا عشق

P:۹
فلیکس با لحنی که دیگه تمسخر توش نبود گفت
فلیکس:این...این منم؟تو کشیدی؟
با صدای لرزون گفتی
ات:فقط چون چهره ات برای طراحی مناسب بود کشیدمش ربطی به چیز دیگه ای نداره!حالا بدش به من
فلیکس به چشمای ات خیره شد اون پوزخند همیشگیش سرجاش بود با یه نگاه عمیق این سری به جای رقیب یا یه آدم رو اعصاب داشت به ات نگاه می‌کرد
فلیکس:پس اونقدری که نشون میدادی از من...متنفر نیستی نه؟
فلیکس دوباره چند لحظه به تصویر خودش داخل دفترچه نگاه کرد دفترچه رو بست و آروم به سمت ات گرفت.ات که انتظار داشت فلیکس الان شروع کنه به قهقهه زدن و مسخره کردن.با تردید دفترچه رو ازش گرفت.
فلیکس:خیل خب...چون انقدر با دقت روی کشیدن من وقتی گذاشتی و معلومه که استعداد داری این بارو بیخیال اذیت کردنت میشم.بیا این پروژه لعنتی رو تموم کنیم
ات با تعجب پلک زد
ات:واقعا؟...یعنی نمیخوای به بقیه بگی؟
فلیکس باز اون لبخند کج و کولش رو زد اما این بار مهربون تر بود
فلیکس:اگه کارمون خوب پیش بره شاید به عنوان یه راز پیش خودم نگهش دارم.حالا بیا اینجا اون لب تاپ رو باز کن ببینیم کجای کاریم
برخلاف کل کل های توی مدرسه حالا هردو با تمرکز روی صفحه لب تاپ زوم کرده بودین فلیکس برخلاف ظاهرش که نشون می‌داد همش دنبال دردسره واقعا باهوش بود اون شروع کرد به دسته بندی اطلاعات و ات سریع تایپ می‌کرد....
دیدگاه ها (۲)

وقتی حامله ای

هییی

پاک شده بود دوباره گذاشتمش

زندگی با جونگ کوک:

از نفرت تا عشق

#تکپارتی‌فلیکس وقتی بچه دار میشیدفلیکس به آرومی از خواب بیدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط